۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

نمی دونم دقیقا از کی ولی امسال خیلی اتفاق می افته 
اول یهو تمام وجودم بی قرار میشه
بعد یهو شروع می کنم خواهش و تمنا کردن توی دلم 
بعد در مواردی اتفاق افتاده بغض می کنم 
بعد میبینم چند ساعت گذشته حالم اینطوریه 
بعد سعی می کنم به یه نحوی فراموشش کنم ، ذهنمو منحرف کنم 
بعد یهو خالی میشم 
مثل سقوط از یه ارتفاع زیاد 
بعدشم هیچی 
:/  پوف 

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

- حدس بزن چی شده 
- نمی دونم 
- خب همه ی اون چیزایی که نیستی ببینی داره اتفاق می افته ، همه ی اون چیزایی که نمی دونی 

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

چه زود دیر شد 

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه


۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

الان که دقت می کنم متال گوش دادن تو مترو یه لذت دیگه ای داشت :/  برم بعضی وختا مترو 
فقط یه کار ازت می خوام نیلوفر ، میتونی تا 26 سالگی یاد بگیری که دوباره به خودت اعتماد کنی ؟
هیچ چیز دیگه ای نمی خوام ، این اعتمادی رو که گم شده برگردون 
رو هر چی که ازت می گیرتش خط بکش 
یه خط قرمز ، ازون خط قرمزایی که ازشون رد نمیشی ، هیچ وقت 
دوست دارم :* برام مهمی ، می خوام همونی بشی که به همه چی از بالا نگاه می کرد 
 
افراد آنلايند کنترک hit counter