۱۳۹۶ اسفند ۲۸, دوشنبه


تلاش‌های بی‌ثمر برای بازگشت به اصل خویش 😜

۱۳۹۶ اسفند ۱۸, جمعه


نام‌برده بالاخره تونست با یه نوع از ورق بازیا ارتباط برقرار کنه :)) نیکیماک ؟ :))))

۱۳۹۶ اسفند ۱۴, دوشنبه


دوازده سالم بود عینکی شدم، اولین عینکم مثل آثار باستانی بود، با مامان رفته بودیم عینک فروشی انتهای خیابون بهار، مامانم دستمو باز گذاشت هر چی می‌خوام بردارم، یه عینک برداشتم که نقره‌ای بود، این تازه اولشه، شیشه‌هاش بیضی نبودن یه چیزی بین بیضی و ذوزنقه بودن، دسته‌هاش، وای از دسته‌هاش، رو هر دسته‌اش یه سری گل و بوته کنده‌کاری شده بود. خودمم نمی‌دونم چه جوری روم می‌شد اونا رو بزنم. البته الان نگاه کنی مدل‌های روی کاور مجله‌های وُگ هم از همینا میزنن.متاسفانه این از اثر باستانی اخباری در دست نیست و معلوم نیست دست کیه و در عکس هم موجود نیست.

۱۳۹۶ اسفند ۱۲, شنبه



۱۳۹۶ اسفند ۱۱, جمعه

توی این هیر و ویر دنیا که هیچ‌کس حواسش نیست، که همه برای دیده شدن دارند لباس‌هایشان را جر می‌دهند، یا حتی بعضی وقت‌ها مغزهایشان را جر می‌دهند و یا حتی در مواردی دیده شده که سیاست و علم و فرهنگ را هم جر می‌دهند، همین که یک گوشه داشته باشی برای خودت و لذتش را ببری غنیمت است. 


  • نمیدونم چرا مثل قدیم نمیشم. یعنی تلاشمو دارم میکنم ولی انگار بخوای یه معادله‌ی شیمیایی غیر قابل بازگشتو قابل بازگشت کنی. میدونم که آدم شادی نیستم، میدونم چرا، میدونم حتی چرا اینجوری شدم. همه‌اش یک روند بود. یک نقطه شروع داشت و الان جایی‌ام که تمام گذشته‌ی این ناراحتی رو با جزئیات میدونم و بلدم. تمام راه‌ها و بیراهه‌های مسیرو بلدم. 
  • یک چیزی در مورد بزرگ شدنم اذیت کننده است، همیشه یک کاری دارم، همیشه‌ی خدا یک کاری جور میشه، سه ساله که نشده کاری پیش نیاد، بعد نمی‌شه که به مغزم نظم بدم. هی همه می‌گن کاراتو رو کاغذ بنویس، ولی خب اون لیست دائم داره تغییر می‌کنه و تازه اینکه اگر نجنبم از وسطش یه چیزی فراموش میشه و یهو یک رشته کار به فنا میره. 



 
افراد آنلايند کنترک hit counter