۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

"واقعیت در قیمت گوجه فرنگی خلاصه نمی شود"
شب هایی که بیدار میمونم و ساعت ها تو رختخوابت غلت می زنم و فکر می کنم ، لحظه هایی هست که ارزش اتفاق افتادن رو داشته ، به هر سختی که بوده ، ترکیبی از همه ی اون چیزهایی که در یک روز اتفاق می افتاده باید نتیجه ای در پی داشته باشد ، نه فقط یک روز شاید چند روز ، شاید چند ماه ، شاید چند سال . دیروز داشتم اتفاقی سریال flash point رو نگاه می کردم یه جمله اش فوق العده بود یه همچین چیزایی بود :
"What did you fight for ? you still have the rest of your life"
اینکه آدم با زیاد شدن دانشش احساسش هم قوی تر می شه ، اینکه می فهمه برای چی داره می جنگه ، این که احساس کنه اگر تا همین لحظه ی زندگیش هم که پیش اومده اگه یهو بمیره دیگه ناراجت نیست که راه اشتباه رو رفته یا نه . وقتی بتونی درد رو تبدیل به لذت بکنی ، وقتی نتیجه می گیری ، وقتی این ها برات مهم باشه و بتونی درکشون کنی .

"اكنون زمين چون مريمي كه تن به لذت آسمان سپرده به خلسه‌اي از درد فرو مي‌رفت ، اكنون نور بود و ديگر هيچ نبود"
وقتی به خودت اجازه بدی گفته ی شکسپیر رو یه هیچ بگیری :
"زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت می‌شود، و معنای آن هیچ است."

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه



رنگ برف‌ها سپيد/ رنگ‌ ابرها كبود

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

نگفته هایم چه زیباتر از گفته هایم است

خیلی پیش می آد ، که توی افکارم ، خودمو می برم زیر سوال ، احساس جالبی نیست.

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

13 سال پیش و قبل تر ، این روز ، یک ورق نقاشی پر از خط های رنگی می شد .

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

That`s when the stars will touch the face of God
صنم بود ، زندایی فرزانه هم بود ، محمد هم بود اما من آنجا نبودم ، جسمم بود ، فکرم نبود، روحم نبود،پنجره ی ماشین به حسرت چشم های من چشم دوخته بود.

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه




Que chaque jour sans toi
Me fait plus mal
Que toutes les blessures
Que chaque jour sans toi
N'est pas normal
C'est contre nature
Que chaque jour sans toi
Me fait plus mal
Que toutes les injures
Que chaque jour sans toi
Sans rien de toi
C'est contre nature
وقتی چیزهای وحشتناک رو تجربه می کنی دیگه ابهتشون رو توی ذهنت از دست می دن.

۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

میزان دانش دسته ای از آدم ها از تمام آن چه که در این دنیا وجود دارد در حد اطلاعات انسان مدعی است که نام دو گروهSlipknot و Limp bizkit را به عنوان گروه های مورد علاقه اش کنار هم می نویسد . انسان هایی چیپ .
فقط
دعا
میکنم
زمین
گرد
باشد ...
جایی دوباره ...

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

تعطیلات تابستون من شروع شده و من باید احساس کنم که مثلا خیلی خوشحالم ، وای وای من چقدر خوشحالم وای وای (با لحنی کاملا خالی از احساس)

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

4 ترم اول موقع امتحانها میگرن دهانم را صاف می نمود این دو ترم هم دقیقا وسط امتحان ها چنان سرمایی خوردم که رسما گند بزنم به امتحانها ، حکایت کنکور دادن شده با گردن کج!

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

شاعر می فرماید : حالا نمه نمه ...

۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

پدر خيـال ميكرد آدم وقتي در حـُجـره ي خودش تنهـا باشد ، تنهاست...
نمي دانست كه تنهـايي را فقط در شلوغـي ميشود حس كرد !

" عباس معروفي "



نیلوفر خيـال ميكرد آدم وقتي در اتاق خودش تنهـا باشد ، تنهاست...
نمي دانست كه تنهـايي را فقط در شلوغـي ميشود حس كرد !


۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

تنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

جدای از خستگی این چند سال ،رفت و آمد بین تهران و کرج خسته کننده و اعصاب خوردکن شده.

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه


سنگی بگذار
بر کلمات من
چراغی روشن کن

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

How do I get faced with these 90 days!

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

بلبلی می‌خواند سایــه‌ای می‌ماند، مست و تنها ...

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

نسیم یک سری اصطلاح داشت به نام های دل چوچه ، دل چیچه ،... که مثلا تو مایه های دل پیچه بودن ، من الان دچار دل چوچه ام فک کنم ، دلم هی شور میزنه !

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

Trust in what you love, continue to do it, and it will take you where you need to go.

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

this morning she was like this
=======> :-)
she surfed through internet then she got like this
=======> :-[
then she started thinking to what she read she got like this
=======> :-(
then
=======> :-((
then
=======> :-(((
....
انشاء الله انگلستان فاتح جام جهانی است .

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

18 سالش بود ، برق شریف می خوند ، دوستش می گه اگنوستیک بوده ، با سیانور همه چیز رو تموم کرد ، الان همه در موردش قضاوت می کنن ، اما حق ندارن چون هیچ وقت جای اون نبودن .
شاید فرقش با دیگران تو این بود که فقط حرف نمی زد عمل هم می کرد.

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

انصاف نیست


دنیا آن قدر کوچک باشد که
آدم های تکراری را روزی صد بار ببینم
و آن قدر بزرگ باشد
که نتوانم ...

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

رادیو نا کجا آباد #2


پشت هم فکر ها و تصاویر از برابر چشمانم می گذرند و من که مانده ام چه کنم با این سکوت دلم ، لعنتی حرفی بزن چه مرگت شده است ؟ با من هم ، این چنین ؟
... بردار آن جعبه را بیاور حرف دارد با تو ...
... یادم آمد ، گوشه ای از اتاقم افتاده بود...
... چه طوری رفیق قدیمی ، خاک گرفته ای گوشه ی اتاقم ؟...
......
مکالمه ای است بین دو تن
... : حرف بزن لعنتی !
.. : نمی شود ، اصلا در واژه ها نمی گنجد .
... : از نگاهت پیداست ، ناتوانی را می خوانم در چشمهایت .
.. : تا به حال این چنین سکوتی را تجربه کرده ای ؟
... : یک بار ، 8 سالم بود تمام شب سکوت کردم گذر ماه در آسمان را میدیدم ، شیون های مادرم را می شنیدم ، گذشت آن شب ،اما سیاهی اش تا ابدیت با من است.
.. : حرمت داشت مگر نه ؟
... : سکوت ها ؟ آری ، حرمت دارند ، عمیق اند ، معنا دارند .
.. : اما تو اصرار داری بشکنم .
... : می گویند با شکستن سکوت خیلی چیز ها می شکنند ، خیلی چیز ها !
.. : نمی شود ، اصلا در واژه ها نمی گنجد .
... : در واژه ها نمی گنجد؟ سکوت از آن تو ، واژه ها هم .
....................................................................
دینگ دینــــــــــــــــگ دینگ دینگ دینــــــــــــــــگ
با رادیو نا کجا آباد همراه هستید آن چه شنیدید کمدی زمینی اثر نیلونته بوده نویسنده گمنام قرن 21 ام .
امروز به یک بررسی کوتاه در مورد بیوگرافی نیلونته می پردازیم ، در همین راستا در خدمت نویسنده و منتقد محترم دبلیومن هستیم ، بگذارید رشته کلام رو بسپارم به دکتر دبلیومن .
دکتر دبلیومن : ببینید ، اول باید یک نگاه کلی به سلیقه ی خود این نویسنده در مورد آثار سایر نویسنده ها بیندازیم ، از جمله چیزهایی که خیلی جالبه میشه به شیوه ی نیمه تمام خوندن کتاب های مورد علاقه ایشون اشاره کرد ، سینوحه ، تهوع ، در هفتمین روز ، جنگجوی صلحجو از جمله کتاب هایی بودن که ایشون هیچ وقت تمومشون نکردن ، یک نوع خاصی از سلیقه باعث این شیوه کتاب خوندن میشه ، عجیبه ، ها ها ها ها
مجری : گویا موجود گوشه گیری بوده درسته ؟
دکتر دبلیومن : می گن شرایط باعث شده اینجوری باشه ، اما خودش طی یکی از مصاحبه هاش میگه ،" من در هر شرایطی پا به این دنیا می گذاشتم در نهایت نیلونته می شدم " در حرفهاش نوعی جبر دیده می شه ، گرچه اصلا از این مسلک نبوده !
مجری : اما بحث امروز ما بیشتر حول این قطعه می چرخه : "در واژه ها نمی گنجد؟ سکوت از آن تو ، واژه ها هم"
بعضی ها می گن نوعی نا امیدی و پوچی در این نوشته هست درسته ؟
دکتر دبلیومن: نه اصلا این طور نیست اگر از هیچ یک از حرفهاش خوشم نیاد اما با این یکی که می گه همه چیز به میزان آزادی فکر شما وابسته است واقعا موافقم ، حرف هایی هست برای نگفتن ، اهل کل کل کردن نبود به قول نادر ابراهیمی احساس رقابت احساس حقارت است . کلا دنیای خودشو داشت بدترین چیزی که برادرش ممدته ازش یاد میکنه ایده آلیست بودنشه در هر چیز بدی یک چیز خوب میدید و این منجر به مهربانی بیش از حدش می شد ! چیزی که باعث مستهلک شدنش می شد ، مستهلک شدن روحی ! "در واژه ها نمی گنجد؟ سکوت از آن تو ، واژه ها هم" منو یاده این نوشته میندازه : تمام ضجه های انسان در پژواکی عظیم از بی تفاوتی مهر برگشت میخورند، یه جا لا به لای نوشته هاش پیدا کردم که نوشته بود : حضور در این دنیا جبر نیست ، این دنیا انبوهی از وقایع است و حضور در این دنیا حضور در بین انبوهی از وقایع ، وقایعی که ما برای هم رقم می زنیم ، باید هوشیار بود،وقایع زندگی هر کس تنها به دست اون آدم نیست که رقم می خوره، مجموعه ای از آدمها هستن که وقایع رو رقم میزنن !
شنیدم در آخر عمر از فلسفه دور شده بود و بیشتر به دو محور علم و احساس اعتقاد داشت گرچه علاقه اش به کارهایی مثل کارهای ویتگنشتاین هنوز حضور فلسفه رو در زندگی اش تایید می کرد(گرچه کارهای ویتگنشتاین رو شاید بشه به اندازه یک درصد به دیگر فلسفه ها ربط داد) اما به طور صریح از خیلی از فرقه ها انتقاد می کرد و افکارشان را احمقانه می انگاشت ،یه جا میگه : فلسفه چیزی نیست جز مجموعه ی افکار یک آدم که داستان زندگیش رو به دیگران تحمیل می کنه ، هاهاهاها ، قشنگ گفته خدایی !
...........
مجری : گویا وقت برنامه تموم شده تا برنامه ای دیگر خداحافط

خاموشش می کنم ، نیلونته ، دبلیومن ! من هم گمنامم ! همیشه بودم .
نیلوفر
زمزمه ميكند ، فرياد نميزند

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه



یکی از وحشتناک ترین هفته های زندگیم بود ، برای اولین بار تو زندگیم با مامانم دعوا گرفتم سر چیزی که می تونستم مثل آدم حلش کنم ، تمام کارام برای کار آموزی درست شده بود که فهمیدم سر پارتی بازی حذفم کردن ، خیلی راحت ! اشکمو در آوردن . به خاطر اتفاقهایی که تقصیرم نبود فحش خوردم تو این هفته ! کلی چیزهای دیگه ... ولی حداقل امروز مامانمو بوسیدم واسه خاطر روز مادر حتی اگه هنوز از دستم ناراحت باشه.

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

تمام صداقتم را ریختم وسط ، خدایا می گویند تو بیناترینی !

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

وقتی آدم ها با هم صحبت نکنند و از تمام مشکلات هم آگاه نباشن اونوقته که سوئ تفاهم ها پیش میان . به همین سادگی
 
افراد آنلايند کنترک hit counter