۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

لگدکوبش کن

لگدکوبش کن

بگذار ساعتی

سربسته بماند

مستت می‌کند اندوه



۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

to aim at the logical clarification of thoughts

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه




یک بوم نقاشی
دو هنرمند
یک اثر
قیمت ندارد
فروشی نیست



۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه


دلم یک اتفاق خوب می خواست ، یک اتفاق غیرمنتظره



۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

توهم کامل بودن فرهنگ ما و ابتذال فرهنگ غیر ما یک نارسیسم اجتماعی است که روزی فرو خواهد پاشید .

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

کنکور آزمایشی شرکت کردم و انتخاب کردم که کرج امتحان بدهم ، حوزه امتحانم شد دانشگاه تربیت معلم کرج ، یک جایی نزدیک کرج است به اسم حصارک که من برای بار اول پایم را می گذاشتم آنجا ، دانشگاه قشنگی بود خداوکیلی اما جای وحشتناکی بود ، کلا به نظر من کرج می شود چهارراه طالقانی به شعاع چند کیلومتر، بقیه اش کرج نیست lol بعد من همین طور در حال و هوای خودم منتظر بودم که راهمان بدهند برویم داخل ساختمان که یکهو یک نفر از پشت شانه هایم را گرفت و گفت : ببخشید من شما رو نمی شناسم ؟ من برگشتم ، مژده بود ! موهای طلایی اش lol حال و احوال کردیم ، گفت صنعتی اصفهان مواد می خواند ، جالب بود!همان آدم پانک سابق .

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه



هر دم زيادت می‌کنی دردم



پ ن (بی ربط) : گفتم شاید اینها باز جوگیر شدن زدن blogspot رو بستن ، اما گویا این طور نیست ! دلم نمی خواد اینجا ننویسم ، دارم به نوشتن در webs فکر می کنم .



Someone I will NEVER dissremember .And now ...


۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

چند سال زندگی در آمریکای جنوبی هیجان انگیز خواهد بود . 

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

با هر یک نفسی که می کشم درد از پشت چشم هایم تا جایی در پس سرم امتداد پیدا می کند . کلافه ام که می کند یک جمله به طور ناخودآگاه در ذهنم تکرار می شود چند وقت پیش فهمیدم که اگر اعداد را بشمرم البته به شیوه ی خاص خودم می توانم از تکرار شدن آن جمله جلوگیری کنم : 1 - 1 - 2- 3 - 2 - 1 - 2 - 3 - 3 - 1 - 2 - 3 - 4 - 1 - ...
محمد می گوید لابد ذهنت دو لایه می شود و دیگر فرصت فکر کردن به چیزی را نداری .
درد ، دردی لعنتی است .
تا به حال یک بار هم دعا نکرده ام که خوب بشوم . همه اش خرافات است .
نمی خواهم کم بیاورم ، من ضعیف نیستم .
این موقع ها وقتی می خوابم همش امیدم این است که وقتی بیدار بشوم دردم خوب بشود ،و گاهی  در 24 ساعت 4 بار بیدار می شوم و هنوز درد در سرم جولان می دهد .
درد آدم را کم حوصله می کند .
درد توان آدم را می گیرد .
اما درد انسان را بزرگ می کند .
الان سرم درد می کند ، درد لعنتی و همیشه یک سوال دارم چرا من ؟ این همه آدم ، بی عدالتی همین است . دردی که تقصیر داشتنش از تو نیست ، همه دست کمش می گیرند ، گاهی فکر می کنند خودت را لوس می کنی (البته به این نتیجه رسیدم که اگر کسی این قضیه را  در مورد من فهمید و فکر کرد که دارم افه می آیم و اینها همان جا در ذهنم یک چیزی نثارش کنم و فورا از تمام زندگی ام حذفش کنم ، یک گوساله هم از همین الان به همشان می گویم که دلم خنک شود !)
آدم نباید بگذارد چیزی باعث شود که سرش درد بگیرد ، خوابش منظم باشد ، نگران هیچ چیز نباشد ، هر غذایی را نخورد ،  عصبی نشود ، گریه را کلا از زندگی اش حذف کند مگر در اوج میگرن که دارد به ملکوت نزدیک می شود ، در محیط های شلوغ و پرسر و صدا حاضر نشود ، پشت هم متال گوش ندهد ، جاهای گرم زیاد نماند ، سیر و پیاز نخورد به طور خاص ، پشت هم به مانیتور زل نزند ، با آدم های مودی که روی اعصابشند نگردد ، زیاد نخوابد ...
می گویند از یک سنی به بعد میگرن از بین می رود ، نمی دانم شاید هم نرود ، در هر صورت اینها را نوشتم که یادم باشد چه دهانی در زندگی ازم صاف شد . می شود 15 سال .

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

" Ambition is the death of thought" Wittgenstein   wtf?

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

They fool themselves , I don't want to .
1:واقعا فک می کنی Step up 3d قشنگه ؟ 

2:نَ پَ تو قشنگی !

1:این همه فیلم معناگرا ؟ تازه ریتینگشم پایینه !

2:اون موقع که شما داشتی مشق الف می نوشتی ما معناگرا رو نستعلیق می نوشتیم .

- در مقایسه با 1 اش عالی بود .




۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

امروز یاد یک چیز مهم افتادم ! یک جک

 جواد بچه ها
بچه ها جواد


  در این جک نه محتوی بلکه نوع تلفظ حروف مهم است(جیم که باید در ترکیب با ز تلفظ شود ) ، کلا نمی دانم چرا اما در لحظه های جدی زندگی ام این جک خیلی به ذهنم آمده ، در اوج بحران در کشاکش یک فاجعه ناخودآگاه یاد این جک می افتم و خنده ام می گیرد ! خیلی احساس خوبی است گاهی اوقات با همین یک جک می توانم تمام احساسات یک ایتیست نسبت به زندگی را درک کنم ، مثلا سال اول که بودم 7 صبح مترو صادقیه ، اعصاب همه جوره داغان ، یکهو مسخره بازی ام گل می کرد ، کسی که حواسش نبود ادا اطوار در می آوردم ، دو تا آدم که داشتن دعوا می گرفتن من هم زیر لب شر و ور می گفتم ، بعد کلی زور می زدم که تابلو نشود دارم از خنده می ترکم ، چیز عجیبی است یکهو همه چیز را ول کنی فقط جنبه ی طنز قضیه را بچسبی ، یا مثلا خیلی وقت ها که حالم خوب نیست و مثلا قیافه ام داد می زند یکهو یک چیزی از درون قلقلکم می دهد ، مرضم می گیرد در ذهنم به اطرافیانم هزار چیز نسبت می دهم ، کلا چیز خنده داری است .

استغفر الله ربى و اتوب الیه
در راستای مبارزه با فلان



۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه


"the least down to earth person "
hey "Uncle Sam" , someone named "Nilou" is here .

بی ربط است جدی نگیرید .
 
افراد آنلايند کنترک hit counter