۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

یه زمانی فکر می کردم یکی از بهترین شغل های دنیا اینه که یه تریلر اسکانیا داشته باشی و کارت همش رفت و آمد توی بیابون های آمریکا باشه . البته همراه با این که به رادیو محلی گوش بدی توی سکوت بیابون .

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه


اینجا یک نفر به ذره ذره ی یک فاصله فکر می کند .

 بیچاره 

Many Worlds

دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 
دنیا های موازی 

پ.ن : می شود همان پاپ کُرن در مترو که صد در صد نبود اما می شد تصور کرد که هست


۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

رادیو ناکجاآباد

زل زده ام به پستر متالیکا روی شیشه ی میزم ، این 4 نفر همچین دارند نگاهم می کنند انگار که طلبکارند ، البته جیمز دارد یک طرف دیگر را نگاه می کند ، مادرم می آید چیزی از روی میزم بردارد دستش می خورد این رادیوی عتیقه می افتد شروع می کند خِر خِر کردن ، اصلا حواسم به این نبود !
با سرعت برق می پرم و می قاپمش ، کمی فرکانس را بالا پایین می کنم تا اینکه صدای صافی به گوش می رسد ...

پریویِت سیِم ، اوژه زیویت پی ام  привет всем. Уже девять pm

هان این چی می گه ! یه ذره تمرکز می کنم یادم بیاد دقیقا کجا می تونستم رادیو ناکجاآباد رو بگیرم ، آهان یک سانت آن طرف تر از این خط افتادگی ...

...واقعـــــــــــــــــا چرا واقعا چ.....ا باید این طور باشد ؟! شما برای رد حرف من هیچ جور پاسخی نمی تونید بیارید
- ببینید آقای تِوزارات حرف شما درسته اما مثل اینه که دکارت بزرگ بشینه با مکار.م شیرازی بحث فلسفی کنه بدون شک احمقانه است .
- من نمی فهمم شما یک بچه ی کارتون خواب رو با یه همچین مثال بی ربطی می خواین به چی ربط بدین .
- ببینید آخرین قدرت غالب در حیات کائنات همیشه تعادل بوده عمر من و شما در برابر عمر کائنات کسری از ثانیه هم نمی شه ، همین الان که من با شما حرف می زنم اگر شما به آسمان صاف شب نگاه کنید نوری از ستاره ها را می بینید که میلیون ها سال نوری در حرکت بودن !
- این خوبه شما ذهن من رو به چلنج وا می دارید اما بازهم حرف من بی جواب موند شما چطور این بی عدالتی ها رو توجیه می کنید !
- اگر بخوام از عقیده شخصی ام با شما صحبت کنم بدون شک پذیرای حرف من نخواهید بود ، اما من دارم حرف از تعادل می زنم ، ببینید شاید باور نکنید اما من فکر می کنم دنیا های موازی تنها جواب همچین چیزی می تونه باشه ! اما این به شما مربوط نیست چون این عقیده ی منه ، اما من ازتون می خوام که به حرف من توجه کنید هیچ کدوم از انسان های موفق انسان های فوق العاده متمولی نبودن..
- نه نه اصلا موافق نیستم حداقل خودتون می دونید که دکارت ، ویتگنشتاین و خیلی های دیگه شرایط مناسبی برای زندگی داشتن دکارت نجیب زاده بود اون یکی ..
-  استیو جابز  چطور ، نه من حرف شما رو قبول ندارم همیشه در شرایط برابر آدم هایی هستند که موفق ترند !
- نه اصلا این طور نیست ، جون چیزی به اسم شرایط برابر وجود نداره ! اصلا هیچ چیز یکسانی وجود نداره ! هیچ شرایط یکسانی ! همیشه تغییر هست وگرنه حیات وجود نداشت !
- اما می شه از تغییرات کوچیک با تقریب خوبی صرف نظر کرد .ببینید اگر بخواهیم وسواس بیش از حد به خرج بدیم بدون شک به نتیجه نمی رسیم ! اگر میلیاردها اتم در جهت های مختلف می چرخند در نهایت چیزی به اسم اعتدال هست که باعث می شه شرایط پایدار بشه !
مجری : می دونید آقایون بحث کمی خسته کننده شده بهتره از شنونده های محترم بخواهیم که به یک قطعه موسیقی از استاد یان تیرسن با نام La noyee  گوش بدهند .

...................................................................
 پل عابر پیاده
                  ساعت 7 صبح
                                     چند تا کارتُن
                                                       یه بچه که خوابه 
                                                                              عدالت
..................................................................
خوشحالم از این که زندگی ام گاهی اوقات سخته . حتما لیاقتش رو داشته ام .
..................................................................
چقدر پوچِ تفکر خیلی از آدم ها .
..................................................................
دوست دارم این رادیو رو پرت کنم تو دیوار ، هیچ وقت یادم نمی ره اون بچه هایی رو که تو راه مدرسه فال می فروختن و من رو پر از سوال می کردن ،یا اونی که انثدر مواد بهش طزریق کردن که از خواب بیدار نمی شد ،  اگر بشه این ها رو هم وضعشون رو درست کرد حتما روزی بچه هایی بودن که اومدن این دنیا و رفتن و جز بدبختی هیچ چیز ندیدن و من چی کار می تونم بکنم !
..................................................................

اما من به یک چیز هایی ایمان دارم .
.................................................................. 
چه قدر این فکر ها سخته
..................................................................
شاید هم من دارم همش چرند می گویم !
................................................................... 
ول کن اصلا
.................................................................... 
خاموشش می کنم می شینم پشت لپ تاپم و فکر می کنم که گاهی ضعف می تواند پشت قدرت را به زمین بکوبد . اما این هم چرندی بود که فقط به ذهنم خطور کرد .
....................................................................
چهار تا کتاب نصفه نیمه دارم که نخواندمشان
....................................................................
اما همه فکرهایم یک طرف و تنها یک فکر یک طرف

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

equilibrium brings creativity and I do believe in it .

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

در خانه‌ای که ندارم
تو که ندارمت نشسته‌ای
در تراس ِ پر برگ
روبه‌روی ِ فنجان‌های ِ خالی ِ قهوه
کنار ِ ترکه‌های ِ خشک و پراکنده‌ی ِ خرمالو
بر صندلی‌ ِ کهنه‌ای که ندارم

ع روشن



۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه


یه دنیا حرف

توی هر مکث من

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

"انسان" می تواند لبخند بزند ، "انسان" می تواند اشک بریزد

۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

Thinking about the last scene of "The social network"

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

امروز باید ثبت شود ، رکورد زدم ، از دانشگاه تا خانه ، 4 ساعت در راه بودم . 3:45 از دانشگاه حرکت کردم 7:45 رسیدم خانه .

خنده ام می گیرد . آقای پشت سری ام به بقل دستی اش می گفت : ببین چه زندگی برای مردم درست کرده اند ، عجب حماقتی کردیم با مترو نرفتیم ، خانم بقل دستی ام رو می کند به من می گوید : آخر این شمال چه دارد که اینها دارند می روند .
من دارم دیگ نزری بالای پراید بقلی را در اتوبان نگاه می کنم با خودم فکر می کنم این ملت همه چیزشان مسخره است ، عزاشان ، تفریحشان .

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

you know what it is like to be a half of a whole
you know what it is like to be a half of a whole



۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

"You're waiting for a train, a train that will take you far away. You know where you hope this train will take you, but you can't be sure. But it doesn't matter - because we'll be together. "


۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

 ای کاش قضاوتی در کار باشد

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه



۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

بعضی فکر ها به خاطرتصمیم بعضی انسان ها الکی الکی تکرار می شوند و جدی جدی به باور تبدیل می شوند .
  • شاید هم من دارم چرند می گویم .
  • البته جای اون تصمیم می شه گفت : منافع ، عقاید و ...
  • و جای اون انسان ها به قول دهخدا می توان گفت آنهایی که لولهنگشان زیاد آب می گیرد.
  • کلا تاریخ گند های زیادی به بار آورده که به راحتی پاک نمی شوند .

۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

آدم ها دو دسته اند : تنه شان به تنه ی Winows genuine خورده بوده است ، تنه شان به تنه ی Winows genuine نخورده بوده است .
آدم ها دو دسته اند : به جایی رسیده اند که مجبورند از goo.gl  استفاده کنند ، به جایی نرسیده اند که مجبورند از goo.gl  استفاده کنند .
آدم ها دو دسته اند : از راه اندازی دوباره ی گوگل ویو توسط آپاچی خوشحال می شوند ،  از راه اندازی دوباره ی گوگل ویو توسط آپاچی خوشحال نمی شوند .
آدم ها دو دسته اند : الان یان تیرسن گوش می دهند ، الان یان تیرسن گوش نمی دهند .
دو آدم دو دسته اند : اینجا نشسته اند ، آنجا نشسته اند .

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه




هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام



۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

a deafening distance

ساعت به وقت اتاقم30 :2 نیمه شب است ، به صورت رنُدم آهنگ گوش می دهم از شماعی زاده گرفته تا آرک اِنمی ، الان هر کی بود از خستگی می گرفت تخت می خوابید ولی خوب دیگه بالاخره باید اونقدر دهان خودم رو سرویس کنم تا فردا یک سردردی چیزی بگیرم . داشتم فکر می کردم صندلی نسبت به بالشم از من دورتره ولی هر دو هستن الان . بعد همین طور همه چیز از من یک فاصله خاصی دارند . جالبه من که تکون می خورم مطمئنم این فاصله داره عوض می شه . یعنی اگر از مرکز ثقل من به مرکز ثقل دیگری یک خط مستقیم رسم کنیم اگر او ثابت باشد(در حقیقت جابه جایی اش را ناچیز در نطر بگیریم) با تکان خوردن من این فاصله تغییر می کند و این خیلی باحاله . به قرآن ، دل من با چه چیزهایی شاد می شه !
  • تیتر نام آهنگی از "خداوند فضانورد است" می باشد و ایده ی این متن از همان جا به ذهنم خطور کرد.
  • خود سانسوری چیز بدی است هر انسانی روزی به این نتیجه می رسد و از آن حذر خواهد نمود.
  • این ها همه اش با هندسه ی اقلیدسی درست است ، می توان فضاهایی تعریف کرد که این ها در آن فضاها صدق نکند .
  • خواب است یعنی می توان جابه جایی اش را ناچیز در نظر گرفت.
 
افراد آنلايند کنترک hit counter