۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

خوب به احتمال زیاد من الان کرج نیستم و این متن به صورت برنامه ریزی شده داره منتشر میشه (خدا پدر مهندسین بلاگر را بیامرزد) ، ازین کارهای که همیشه می کنم تا چیزهای مثلا متفاوتی رو تجربه کنم  :)) یعنی در اون لحظه من زنده ام یا مرده ؟ یعنی کجام؟بعد داشتم فکر می کردم آدم میتونه به تاریخ های خیلی دور هم به شکل برنامه ریزی شده پست ایجاد کنه بعد اون وقت دیدید یک روز اصلا زنده نبودیم این وبلاگ هنوز زنده بود :)) بسیار جالب انگیز ناک می شود . اگر امسال 2010 باشد و من 40 سال دیگر حداکثر زنده باشم آنگاه باید پست هایی با تاریخ 2050 به بالا ایجاد نمایم :))  

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

یعنی اینترنت دارن ؟

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

"Worry is misuse of imagination"

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه



الان دو شب است که مچ خواب هایم را می گیرم ، سرگرمی جالبی است ، خواب هایی که می شد هیچ وقت یادم نمانند.


۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

هر کی هر چیزی خواست گفت
هر کی هر کاری خواست کرد

آخرین حرفم در همه این موارد اینه : به درک






۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه




وقتی برای دومین بار اون درس لعنتی رو افتادم فهمیدم از اول هم مشکل از من نبوده ، وقتی این ترم به نمره هام نگاه می کنم و می بینم بدون اون معدلم 17 می شده .

پ.ن :همه رو سگ می گیره ما رو ...





۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه







گاهی اوقات آدم دارد فکر می کند بعد یکهو یک لبخندی می زند بی نظیر .






وای دارم از خنده می میرم حیف که نصفه شبه ، وای خدا :))))
از روی این عکسه فهمیدم روزگاری یک وبلاگ داشتم به این اسم :http://niloufarrane.blogspot.com
بعد رفتم دیدم تاریخ مدیفایش مال 2004
بعد اولین ایمیلی رو که داشتم مال یاهو دادم به بلاگر بهم لینک داد که اینو دوباره اکتیو کنم 
یعنی خدا بود 
:))))))

بعدش که بقیه ایمیلامو دادم بلاگر فهمیدم من از کودکی بی جنبه بودم یعنی همه ی آدرسهای زیر مال بنده است :)))





که از بین اینا فقط این جالب بود :




بعد اون مزخرفاتی که اینگیلیسی نوشتم یعنی ... :))))

بعد نه یعنی اون 4 تا کامنت خدا بود ، وای وای  وای :)))

 فقط یادمه که بعد از یه مدت انقد blogger پیچیده بود سرخورده شدم اومدم بیرون

بعد از 4 سال دوباره برگشتم بلاگر :)) یعنی 2008

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه



هرکس برای نداشته هایش میجنگد

به نظرم خوندنش شیوه خاصی می خواد


۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

در مراسم های رسمی خانوادگی که معمولا به صورت زوری حضور پیدا می کنم چشمم با بافت های لباسم با الیافی نامرئی گره می خورد . یعنی بیشترین چیزی که چشمم به جمالش روشن میشود شلواریا دامن خودم است.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

یه ظهر تابستون ، صدای جیرجیرک ها، صدای موسیقی سنتی ، یه رمان نصفه نیمه ، صدای کولر، هر چند وقت یه بار یه ماشین که از کوچه می گذره ، صدای آروم تلوزیون از پذیرایی ، یه دله تنگ ، سه کلمه رو باید تنهایی تجربه کنیم  مرگ ، ایمان ، عشق

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

دلم گرفته سعی در پنهان کردنش هم ندارم نقطه سرخط

۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

noctivagant
در روز
در نیمه روز
در شب
در نیمه شب
kowtow to the shadows

juggernaut


juggernaut


juggernaut


-------------------------------------------------------



"The reward of a thing well done is to have done it"

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

رو دلم مونده بود از مامان بپرسم در مورد نظریه های نسبیت می دونه یا نه امروز بی بی سی داشت یه مستند نشون می داد تو همین مایه ها،یهو مامان یه چیزی پرسید در مورد فضا ، منم یهو زدم جاده خاکی پرسیدم در مورد نسبیت ها میدونه یا نه ؟ گفت قبلا در موردش خونده اما الان یادش نیست ، منم دست و پا شکسته یه چیزایی بهش گفتم ، خیالم راحت شد.

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

حالا هر چی !
چه فرقی میکنه !
مرده ی زنده حتی !

۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

خواب خوب بی‌قفس بودن

خیلی چیزها خیال است ، با خیال هایم خوشم ، جنگل سرسبز ذهنم رودخانه ی روانی دارد ، قدم میزنم ، کنار رودخانه می نشینم ، آب رودخانه روان است .
 
افراد آنلايند کنترک hit counter