۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

نگفت نترس
اشکاشو پاک نکرد براش
نگغت من که هستم ترس نداره 
موهاشو ناز نکرد
فقط همین یه شب که میترسید هم نبود پیشش
فقط همین یه شب تا صبح کنار تختش نموند 
ازش نپرسید مگه امروز چی شده که این جوری ترسیدی
دیگه نترسید 
اشکاشو پاک کرد 
به خودش گفت جامعه کثیفی شده جشماتو بازتر کن 
الان هم میره می خوابه چون تو 40 ساعت گذشته یه ساعت خوابیده 

ولی آره ، کاش میگفت ، پاک می کرد ، ناز می کرد ، همین یه شبو کنارش می موند




۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه

چهار پنجتا ایمیل یاهو دارم این چند وقت که علاقه خاصی به پاک کردن پیدا کردم نشستم بازشون کردم همه فلان هزارتا توی اینباکسشون بود اسپمرا رو پیدا کردم دیلیت کردم کلا پاک سازی کردم بعد داشتم فکر می کردم چرا همون موقع که بچه بودم و شعورم نمی کشیدم از یاهو خوشم نمیومد همون صفحه ی سفید و ساده ی گوگل رو ترجیح میدم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که دلم نمی خواد چیزی رو که علاقه ای به دونستنش ندارم بدونم یا ببینم صفحه اول یاهو مجبورت می کنه خبرا رو ببینی شلوغ پلوغ رو اعصاب ولی گوگل همیشه یه نظم خوبی داره چه ازون گوگل ریدرش که اومده بود نظم بده به اطلاعات مورد علاقه ات چه صفحه اول گوگل که تر و تمیز و شیکه کلا فیلما و سریالا و کتابایی هم که به زور میخوان یه روند آن نرمال رو نمایش بدن رو اعصابمن ، اون چیزی که باید کسی بره دنبالش میره دیگه فرو کردن تو چشم و چال نداره که .

۱۳۹۳ شهریور ۲۴, دوشنبه

کلا کاش همون چند نفری هم که الکی میگن از پاییز خوششون میاد نظرشون تغییر کنه ، کلا مثلا شما فکر کردی من میشونم کسی غیر از خودم بین دور و اطرافیام آرکتیک مانکیز یا کزبین گوش کنه من خوشحال میشم ؟ نه والا به این قبله خیلی هم ناراحت میشم ، دروغ چرا ! ناراحت که چه عرض کنم ، غصه ام میشه اصلا ، یه سری چیزا هستن که هر کسی نباید دوسشون داشته باشه  ، پاییز یه سکوتی توش هست که ازش خوشم میاد ، نظر دیگران هم برام اهمیت نداره کلا کاش همه از پاییز بدشون بیاد اصلا ، خیلی هم بهتر ، به قول یارو همینا به همونا میان ، که بهتره همه شون برن به درک ، کلا من از هر چی خوشم میاد دیگران بهتره که ازون خوششون نیاد خیلی هم استقبال می کنم ازین قضیه اتفاقا . کاش صفحه اول لست اف ام که مینویسه فلان میلیون به بند مورد علاقه ات گوش میدن ، خالی بندی باشه ، همه رُبُت باشن .

۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

1-نمیدونم اتوبوس چه صیغه ایه که تم تکراری خوابهام میشه یه پریودایی از سال 
قبلا اتوبوس های راسته ی چهارراه طالقانی آزادگان بام کرج رو هی سوار پیاده میشدم الان شده بی آر تی ولیعصر هی هم یه چیزی رو خونه جا گذاشتم هی با استرس میرم برش میدارم بر می گردم دوباره سوار میشم دوباره پیاده می شم انقدر که حالم ازین لوپ بد میشه و البته خنده داره 
2- یه چیز جالبیه اینکه زمین مثل یه تیکه سنگ ؟ گل ؟ تو فضاعه و صرفا جاذبه اش باعث شده که یه سری موجود ریزه میزه بتونن بچسبن بهش یعنی مثلا اگر یه لحظه فقط جاذبه نباشه و نشسته باشی انگار که زیر سرت (خب نمیشه گفت پات) خالی میشه و سقوط میکنی به فضا بعد اگر مثلا زیر آسمون دراز بکشی نگاه کنی به آسمون در واقع انگار که چسبیدی به یه تیکه سنگ و زیرت (که در واقع اشتباه می کنی بالاته ) یه عالمه فضا هستش یعنی اگر جاذبه نباشه سقوط می کنی دیگه .
3- دلم تنگ شده برای شبایی که میرفتیم حیاط مینشستیم با محمد درمورده این چیزا حرف میزدیم آخرین بار که شهاب سنگ دیدم فکر کنم همون جیاط بود . کلا نصف عمر آدما بر فناست وقتی آسمون شب درست و حسابی واسه تماشا کردن نداشته باشن . 
4- ببین چند ماه پیش چقدر اوضاع قمر در عقرب بود که حتی می گفتم نجوم هم دیگه نمیتونه انگیزه باشه برام ، ولی هست ، خوشبختانه هست هنوز . فقط کافیه خوب بهش فکر کنم .
5- کلا از معدود چیزهایی که بهم آرامش میده نجومه

۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه

باید بنویسم ، هر چی ، بی سر و ته حتی 
به هیچ دلیل 
خب آره دلیل هست ، ولی نه به خاطر دلیل ، به هیچ دلیل 
ترس از عدم اعتماد میاد 
عدم اعتماد از چی میاد 
از عدم اعتماد شاید 
اه حالم ازین حرفا بهم می خوره 
ولی بنویس 
چه جوری اعتماد کنم وقتی اون موقع که باید همون طوری که باید نشد 
آسون بگیر 
خفه شو 
زمان حل میکنه خیلی چیزا رو 
آدم از خیلی از مرزا می گذره 
من گذشتم مگه نه ؟
همین چند روز پیش 
اگر پشت مرز وایساده بودم 
انگار هلم دادن اون ور مرز 
یه چند تا فاکتور اساسی هست 
دلم می خواد تو فکر همه بمیرم 
وقتی میگم همه یعنی همه 
دیگه میترسم 
می خوام بمیرم ، تو فکر همه 
انگار هیچ وقت نبودم 
هیچ وقتی نیلوفری وجود نداشت 
کاش میشد 
ازین که زندگیمو با زندگی خراب اون یکی مقایسه کنم خسته شدم 
همیشه این ترس بود
خیلی سالاست که هست
10 سال نه ؟
بین منطق و احساس 
خودم نمی فهمیدم 
الان ولی میبینمش 
کاش هیچ وقت ازون احمق مشورت نگرفته بودم 
چرا همیشه من مشورت میگیرم اوضام بدتر میشه 
من عوض شدم ولی 
این دیگه شوخی نیست ، واقعیته ، هست ، میبینمش 
نمیترسم ازینکه بگم 
کار درستو کرد حتما کسی بهش گفته بود همون چیزی که شاید باید کسی به من می گفت 
شایدم شنیدم ولی جدی نگرفتم 
چرا نیلوفر؟ چرا ؟ چرا لعنتی ؟ 
انگشت شماره 
خفه شو 
پشیمونم 
حالا هی برداشتای احمقانه کن ولی خب یه جاهاییش درسته 
می خوای بازی نخوری ، بمیر 
مساله اینه که اگر تماما هم خودتو تعریف کنی باز نمیشه 
تقاص کارای کی رو دارم پس میدم 
اون ؟ 
اون یکی ؟
این؟
این یکی؟
اون؟
اونا؟
اون؟
خودم ؟
نه خودم زیاد مقصر نیستم 
دنبال مقصر نیستم 
ولی این ترس منو نابود کرد 
دیگه نمی خوام باشه 
به هر قیمتی 
نمیکشم 
نه می خوام با اون یکی مقایسه بشم 
نه می خوام اشتباه کنم 
نه می خوام تاوان حماقتهام از سر بچگی رو پس بدم 
نه می خوام چیزی رو که با جون و دل دوست دارم از دست بدم 
ولی می دونم ، از یه چی مطمئنم 
حتی اگر یه روز مجبور بشم نقش بازی کنم ، کارم تمومه 
تموم 
نمی دونم شاید اصلا تهش به هیچ کودوم ازینا نکشه ولی 
حتی اگر بدترین تصویر بمونه 
هیشکی نمیدونه اون ته ته قلبم چی میمونه 
میگن که yolo 
ولی میدونی ترجیح میدم با وجدان راحت بمیرم 
مطمئنم راه اشتباه نمیرم 
اگر ظاهر قضیه ام چیزی باشه که بدترین باشم 
مطمئنم باطن قضیه نمیذارم منت چیزی روم بمونه 
شده همه عمرمو قربانی کنم 
شایدم 
شایدم 
شایدم چند سال دیگه یه مرز دیگه رو هم رد کنم 
میدونی بدیش چیه 
همش تاوان کارایی رو پس بدی که یا تو مقصرش نیستی یا تو شروعش نکردی ، به هر شکلی 



 
افراد آنلايند کنترک hit counter