۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

مثل برگ شبدر چهار برگ که میذارنش تو اون شیشه کوچولوها و آویز زنجیر تو گردن می کنن 
کاش میشد اون لحظه هایی که بی تفاوت نسبت به گذشته و آینده ، خالص خالص ، فقط ، میدونم که میدونه 
میذاشتم توی یه شیشه کوچولو آویز زنجیر توی گردنم میکردم

۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

خب گذاری آر و بازم پرس دیگه


۱۳۹۲ آبان ۲۵, شنبه

هنوز که هنوزه با خودم رو راست نیستم 
هنوز خیلی چیزها و مسائل اولیه برام حل نشده باقی مونده 
مسائلی که شاید خودشون یه فاکتور از مسائل بعدین 
باید یه روز صبح بشینم با کاغذ و قلم و پاک کن بنویسم ، بحث کنم و شاید به نتیجه ای برسم 
ولی اون صبح کی میاد 

 
افراد آنلايند کنترک hit counter