۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

a deafening distance

ساعت به وقت اتاقم30 :2 نیمه شب است ، به صورت رنُدم آهنگ گوش می دهم از شماعی زاده گرفته تا آرک اِنمی ، الان هر کی بود از خستگی می گرفت تخت می خوابید ولی خوب دیگه بالاخره باید اونقدر دهان خودم رو سرویس کنم تا فردا یک سردردی چیزی بگیرم . داشتم فکر می کردم صندلی نسبت به بالشم از من دورتره ولی هر دو هستن الان . بعد همین طور همه چیز از من یک فاصله خاصی دارند . جالبه من که تکون می خورم مطمئنم این فاصله داره عوض می شه . یعنی اگر از مرکز ثقل من به مرکز ثقل دیگری یک خط مستقیم رسم کنیم اگر او ثابت باشد(در حقیقت جابه جایی اش را ناچیز در نطر بگیریم) با تکان خوردن من این فاصله تغییر می کند و این خیلی باحاله . به قرآن ، دل من با چه چیزهایی شاد می شه !
  • تیتر نام آهنگی از "خداوند فضانورد است" می باشد و ایده ی این متن از همان جا به ذهنم خطور کرد.
  • خود سانسوری چیز بدی است هر انسانی روزی به این نتیجه می رسد و از آن حذر خواهد نمود.
  • این ها همه اش با هندسه ی اقلیدسی درست است ، می توان فضاهایی تعریف کرد که این ها در آن فضاها صدق نکند .
  • خواب است یعنی می توان جابه جایی اش را ناچیز در نظر گرفت.
 
افراد آنلايند کنترک hit counter