۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

با هر یک نفسی که می کشم درد از پشت چشم هایم تا جایی در پس سرم امتداد پیدا می کند . کلافه ام که می کند یک جمله به طور ناخودآگاه در ذهنم تکرار می شود چند وقت پیش فهمیدم که اگر اعداد را بشمرم البته به شیوه ی خاص خودم می توانم از تکرار شدن آن جمله جلوگیری کنم : 1 - 1 - 2- 3 - 2 - 1 - 2 - 3 - 3 - 1 - 2 - 3 - 4 - 1 - ...
محمد می گوید لابد ذهنت دو لایه می شود و دیگر فرصت فکر کردن به چیزی را نداری .
درد ، دردی لعنتی است .
تا به حال یک بار هم دعا نکرده ام که خوب بشوم . همه اش خرافات است .
نمی خواهم کم بیاورم ، من ضعیف نیستم .
این موقع ها وقتی می خوابم همش امیدم این است که وقتی بیدار بشوم دردم خوب بشود ،و گاهی  در 24 ساعت 4 بار بیدار می شوم و هنوز درد در سرم جولان می دهد .
درد آدم را کم حوصله می کند .
درد توان آدم را می گیرد .
اما درد انسان را بزرگ می کند .
الان سرم درد می کند ، درد لعنتی و همیشه یک سوال دارم چرا من ؟ این همه آدم ، بی عدالتی همین است . دردی که تقصیر داشتنش از تو نیست ، همه دست کمش می گیرند ، گاهی فکر می کنند خودت را لوس می کنی (البته به این نتیجه رسیدم که اگر کسی این قضیه را  در مورد من فهمید و فکر کرد که دارم افه می آیم و اینها همان جا در ذهنم یک چیزی نثارش کنم و فورا از تمام زندگی ام حذفش کنم ، یک گوساله هم از همین الان به همشان می گویم که دلم خنک شود !)
آدم نباید بگذارد چیزی باعث شود که سرش درد بگیرد ، خوابش منظم باشد ، نگران هیچ چیز نباشد ، هر غذایی را نخورد ،  عصبی نشود ، گریه را کلا از زندگی اش حذف کند مگر در اوج میگرن که دارد به ملکوت نزدیک می شود ، در محیط های شلوغ و پرسر و صدا حاضر نشود ، پشت هم متال گوش ندهد ، جاهای گرم زیاد نماند ، سیر و پیاز نخورد به طور خاص ، پشت هم به مانیتور زل نزند ، با آدم های مودی که روی اعصابشند نگردد ، زیاد نخوابد ...
می گویند از یک سنی به بعد میگرن از بین می رود ، نمی دانم شاید هم نرود ، در هر صورت اینها را نوشتم که یادم باشد چه دهانی در زندگی ازم صاف شد . می شود 15 سال .
 
افراد آنلايند کنترک hit counter