۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

رادیو نا کجا آباد #2


پشت هم فکر ها و تصاویر از برابر چشمانم می گذرند و من که مانده ام چه کنم با این سکوت دلم ، لعنتی حرفی بزن چه مرگت شده است ؟ با من هم ، این چنین ؟
... بردار آن جعبه را بیاور حرف دارد با تو ...
... یادم آمد ، گوشه ای از اتاقم افتاده بود...
... چه طوری رفیق قدیمی ، خاک گرفته ای گوشه ی اتاقم ؟...
......
مکالمه ای است بین دو تن
... : حرف بزن لعنتی !
.. : نمی شود ، اصلا در واژه ها نمی گنجد .
... : از نگاهت پیداست ، ناتوانی را می خوانم در چشمهایت .
.. : تا به حال این چنین سکوتی را تجربه کرده ای ؟
... : یک بار ، 8 سالم بود تمام شب سکوت کردم گذر ماه در آسمان را میدیدم ، شیون های مادرم را می شنیدم ، گذشت آن شب ،اما سیاهی اش تا ابدیت با من است.
.. : حرمت داشت مگر نه ؟
... : سکوت ها ؟ آری ، حرمت دارند ، عمیق اند ، معنا دارند .
.. : اما تو اصرار داری بشکنم .
... : می گویند با شکستن سکوت خیلی چیز ها می شکنند ، خیلی چیز ها !
.. : نمی شود ، اصلا در واژه ها نمی گنجد .
... : در واژه ها نمی گنجد؟ سکوت از آن تو ، واژه ها هم .
....................................................................
دینگ دینــــــــــــــــگ دینگ دینگ دینــــــــــــــــگ
با رادیو نا کجا آباد همراه هستید آن چه شنیدید کمدی زمینی اثر نیلونته بوده نویسنده گمنام قرن 21 ام .
امروز به یک بررسی کوتاه در مورد بیوگرافی نیلونته می پردازیم ، در همین راستا در خدمت نویسنده و منتقد محترم دبلیومن هستیم ، بگذارید رشته کلام رو بسپارم به دکتر دبلیومن .
دکتر دبلیومن : ببینید ، اول باید یک نگاه کلی به سلیقه ی خود این نویسنده در مورد آثار سایر نویسنده ها بیندازیم ، از جمله چیزهایی که خیلی جالبه میشه به شیوه ی نیمه تمام خوندن کتاب های مورد علاقه ایشون اشاره کرد ، سینوحه ، تهوع ، در هفتمین روز ، جنگجوی صلحجو از جمله کتاب هایی بودن که ایشون هیچ وقت تمومشون نکردن ، یک نوع خاصی از سلیقه باعث این شیوه کتاب خوندن میشه ، عجیبه ، ها ها ها ها
مجری : گویا موجود گوشه گیری بوده درسته ؟
دکتر دبلیومن : می گن شرایط باعث شده اینجوری باشه ، اما خودش طی یکی از مصاحبه هاش میگه ،" من در هر شرایطی پا به این دنیا می گذاشتم در نهایت نیلونته می شدم " در حرفهاش نوعی جبر دیده می شه ، گرچه اصلا از این مسلک نبوده !
مجری : اما بحث امروز ما بیشتر حول این قطعه می چرخه : "در واژه ها نمی گنجد؟ سکوت از آن تو ، واژه ها هم"
بعضی ها می گن نوعی نا امیدی و پوچی در این نوشته هست درسته ؟
دکتر دبلیومن: نه اصلا این طور نیست اگر از هیچ یک از حرفهاش خوشم نیاد اما با این یکی که می گه همه چیز به میزان آزادی فکر شما وابسته است واقعا موافقم ، حرف هایی هست برای نگفتن ، اهل کل کل کردن نبود به قول نادر ابراهیمی احساس رقابت احساس حقارت است . کلا دنیای خودشو داشت بدترین چیزی که برادرش ممدته ازش یاد میکنه ایده آلیست بودنشه در هر چیز بدی یک چیز خوب میدید و این منجر به مهربانی بیش از حدش می شد ! چیزی که باعث مستهلک شدنش می شد ، مستهلک شدن روحی ! "در واژه ها نمی گنجد؟ سکوت از آن تو ، واژه ها هم" منو یاده این نوشته میندازه : تمام ضجه های انسان در پژواکی عظیم از بی تفاوتی مهر برگشت میخورند، یه جا لا به لای نوشته هاش پیدا کردم که نوشته بود : حضور در این دنیا جبر نیست ، این دنیا انبوهی از وقایع است و حضور در این دنیا حضور در بین انبوهی از وقایع ، وقایعی که ما برای هم رقم می زنیم ، باید هوشیار بود،وقایع زندگی هر کس تنها به دست اون آدم نیست که رقم می خوره، مجموعه ای از آدمها هستن که وقایع رو رقم میزنن !
شنیدم در آخر عمر از فلسفه دور شده بود و بیشتر به دو محور علم و احساس اعتقاد داشت گرچه علاقه اش به کارهایی مثل کارهای ویتگنشتاین هنوز حضور فلسفه رو در زندگی اش تایید می کرد(گرچه کارهای ویتگنشتاین رو شاید بشه به اندازه یک درصد به دیگر فلسفه ها ربط داد) اما به طور صریح از خیلی از فرقه ها انتقاد می کرد و افکارشان را احمقانه می انگاشت ،یه جا میگه : فلسفه چیزی نیست جز مجموعه ی افکار یک آدم که داستان زندگیش رو به دیگران تحمیل می کنه ، هاهاهاها ، قشنگ گفته خدایی !
...........
مجری : گویا وقت برنامه تموم شده تا برنامه ای دیگر خداحافط

خاموشش می کنم ، نیلونته ، دبلیومن ! من هم گمنامم ! همیشه بودم .
 
افراد آنلايند کنترک hit counter