۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

conversation is an art

آدم بعضی اوقات باید بنویسد حتی اگر ایده ای در ذهنش نیست حتی اگر بی حوصله است حتی اگر هر روز از صدای دیگر آدم ها فقط آوا ها را می شنود ، فقط حروف را ...
این بی حوصلگی چیز خوبی نیست 
می خواهم از هر چیزی بنویسم ، هر چیز ، مثلا
هفته پیش بود محمد یک سری کاغذ داد دستم برای مهاجرت و این حرفها یکی برای آمریکا بود یکی برای کانادا ، برگه های کانادا را ریختم روی زمین گفتم من کانادا نمی رم ، محمد همین طور نگاهم کرد بعد خندید گفت " یعنی با چنان اعتماد به نفسی گفتی که ... خنده ام می گیرد" ، خودم هم خنده ام می گیرد ، هی یادش می افتم  ... 
چیز دیگر ...
آهان برنامه نمی ریزم دارم همین طوری پیش می روم که درست نیست ، فردا برنامه را ردیف می کنم که ذهنم اینقدر پریشان نباشد 
چند وقت است که می خواهم بروم یک عالمه چیز میز برای محمد بخرم ، پیراهن ، تی شرت ، توپی که قولش را داده بودم ، ساز دهنی که قرار بود دو تا بگیرم ، ... تنبلی می کنم و بی شک پشیمان می شوم 

می خواهم موهایم را کوتاه کنم ، زشت و به هم ریخته اند 

دور قلبم یک لایه یخ نشسته

دیروز leon the professional را دیدم ، چند سال است که قصد دیدنش را داشتم ، نمی شد اما ، بعد از دیدنش ... 

قابلیت این رو دارم که امروز همین طور بنویسم ، بی ربط و با ربط 





 
افراد آنلايند کنترک hit counter