۱۳۹۱ اسفند ۱۲, شنبه

متن همین طوری الکی الکی 

الان هم گوشیشو برداشت یک عکس همین طوری الکی الکی گرفت ، می خواست از دل درد و سر دردش بنویسد گفتم تو رو خدا خفه شو حوصله آه و ناله ات را ندارم بعد گوشی اش آلارم لو باتری داد بعد گفت می خوای از رادیو نا کجا آباد بنویسم بعد همین وسطها بود که مادرش گفت رو بالشی ات را عوض کن و او بله بله می گفت و دوباره فکر کرد که از رادیو نا کجا آباد بنویسد 
که یک لینکی از کنار صفحه ی اُپرا پاپ اوت شد و شورو کرد ور ور کردن 
برگشت مادرش را نگاه کرد دید مادرش انگار نمی شنود و چایی اش را دارد می خورد 
رادیوهه بود خودش بود 
..که ....شما ...بله ..بله ...
نه ... ببینید .... چه تاثیراتی می تونه در پی داشته باشه ...
حوصله نداشت اصلا زد رادیو را قطع کرد 
خوب کرد اصلا 
تصویر شامل زحمات حاصل از خانه تکانی است 
نفهمیدید
هه
پنجره پرده ندارد 
پشت همین پنجره مادرم همش دارد الان بیرون را نگاه می کند باد درخت روبروی خانه را تکان می دهد 

من 24 سال و نصفم دارد میشود 

 
افراد آنلايند کنترک hit counter