۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

Completely irrelevant to my situation


بدون شک بهترین لحظه های دوران نوجوونی من (اگر بشه روی راهنمایی و دبیرستان این اسم رو گذاشت) زمان هایی بود که پای بازی های کامپیوتری می ذاشتم ، هرچند خیلی وقتم رو می گرفت (شاید 6 الی 7 ساعت) و حتی باعث شد خیلی جا ها خیلی موقعیت ها رو از دست بدم ، ولی اصلا پشیمون نیستم ، کلا همون بهتر که اون موقعیت ها از دست رفتن ، اما اینکه چرا می خواهم از این مسئله حرف بزنم به خاطر خاطره ای که از صبح امروز هی توی ذهنم مرور می شد ،فک کنم سوم راهنمایی بودم به نسیم گفته بودم برام 2Hitman رو بگیره ولی نسیم اُرجینالش رو نتوست پپیدا کنه ، از این مدل هایی بود که اول می دن آسیایی ها باگاشو پیدا کنن ، خلاصه توی چند مرحله اش باگ های اساسی داشت ، نکته اینجاست ، یه مرحله اش هیتمن یه ماموریت داشت تو روسیه باید وارد یه مهمونی می شد اما همین که می رفتم داخل محوطه ی ساختمونه از جایی تیر می خوردم که هیچ وقت نفهمیدم کجا بود ، یعنی در حقیقت می تونستم حدس بزنم که توی کدوم ساختمون نزدیک به اونجا یه تک تیرانداز هست چون میزان صدمه ای که هیتمن می دید مشخص می کرد که طرف کجاست اما دیده نمی شد یعنی دشمن نامرئی بود واسه همین هیچ وقت اون مرحله رو رد نکردم .احساس بدی نبود ولی هیچ وقت هم فراموشش نکردم .
 
افراد آنلايند کنترک hit counter