آسمونش ابرای تیره داره
طوفان شده و موج ها قد کشیدن
آروم کنار ساحلش راه میرم
صدای موج هاش مو به تن سیخ می کنه
دور دورای ساحل لابلای شنها
برق می زنن هدیه ی موجها
آروم راه می رم آروم راه می رم
این برقه آشناست
انگار قدیما دیدم این برقو اما نه تو ساحل
تو قلعه ی دلش دیده بودم
که هر دفعه غرق می شدم توش
آره
نزدیک شدم بهشون
برق می زدن
با دستم شنها رو زدم کنار
د
ل ت
ن
گ
ی