شاید دنیای درون آدم که پر از تضادها، غمها، شادیها، لحظههای پوچی، لحظههای پربار، لحظههای تنهایی، لحظههای خوشحالی، لحظههای عدمامنیت، لحظههای اطمینان، لحظههای عشق، لحظههای نفرت، لحظههای سرد، لحظههای گرم و ... است، جایی نیست که جز خودت کسی بتونه تحمل کنه، یا شاید بهتر باشه که ورودش برای همه جز خودت ممنوع باشه، چون بقیه گم میشن، بقیه درک نمیکنن، بقیه منزجر میشن. بقیه منزجر میشن. درون آدم مثل طبیعت بیرحمه. مثل سیل که براش مهم نیست که خونهای که سر راهشه مال یه خونواده خوشبخته. یا مثل بارون که براش مهم نیست که تو دوستش داری یا نه. درون هیچ آدمی رو خود اون آدم هم نمیتونه راحت تحمل کنه. پس درون هر کی فقط جای خودشه.