۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

همه ی امروز داشتم فکر می کردم چرا همیشه چهارشنبه ها یه جور ناجوریه که دیگه امشب شبم کامل شد 
منی که صد سال یه بار میشینم پای حرف فقط 1 ساعت نشستم پای حرف با مامان و نسیم ، حین حرف حرفایی پیش اومد که دوباره همه نگرانیام از نو شد 
اصلا به درک که آینده قراره چی بشه ، کم حرص خوردم تا امروز ، کم غصه خوردم ، کم ول معطل بودم ، کم بی توجهی دیدم 
دیگه کشش ندارم نگران آینده باشم ، هر چی می خواد بشه بشه ، من که آدمی نیستم که بگم آرزومه که حتما فلان قضیه بشه ، تکلیفمم که با خودم روشنه ، یا فلانی یا هیچی ، پس تموم دیگه ، یا میشه یا نه ، دیگه خسته ام ، هیچ اصراری هم نمی کنم تو آینده ، به روح بابا قسم می خورم ، نیلوفر یادت بمونه ، از الان تا اون موقعی که معلوم نیست بخواد پیش بیاد یا نه ، می خوان بخوان نمی خوان نخوان ، همه اشون ، تک به تکشون ، هر دو طرف 
 
افراد آنلايند کنترک hit counter