۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

آدمی که درد میکشه حالا چه روحی چه جسمی پناه میبره به مسکّن ، مسکّن حتما حالشو برای یه مدتی خوب می کنه ولی عوارضش هم گریزناپذیره ولی خب واقعیت اینه که آدمی که درد میکشه منطق حالیش نیست فقط به هر دری میزنه که از دردش کم بشه حالا بعدا چی بشه مهم نیست چون تو اون حال و هوا قدرت تصمیم گیری نداره ، وقتی پناه می بری به مسکّن هر بار که درد میکشی فوری میدویی سمتش عادتت میشه کم کم می افته توی لوپه اومدن درد پناه بردن به مسکن و روال عادی .
حالا کم کم که عوارض پناه آوردن به مسکّن و فرار از درد اومد دستت میفهمی که اگر موقع درد کشیدن قدرت تصمیم گیری بیشتری یا حداقل یه مشاور فوق العاده ی خارجی داشتی اوضاع اینجوری نمیشد ولی خب مسلما دیر هم نیست البته مساله این نیست که آدم باید درد بکشه مساله اینه که مواجهه ات با این درد چیه 
مثلا شاید از دیدن یه سری مسائل توی یه محیطی رنج میبری خب ، نباس جمع کنی بری اتاق بغلی که بازم توش پره مسائل دیگه اس فقط واسه این که فراموش کنی مسائلی رو که تو اتاق اولیه میدیدی و آزارت میداده حالا تازه سر و صدای اتاق بغلی بازم داره میادا ، مسلما موندن و درد روحی کشیدن تو اون شرایط هم راه حل نیست ولی پناه بردن به اتاق بغلی هم راه حل نیست ، اگر قدرت تصمیم گیریت بالا باشه وقتی از در اون اتاق اومدی بیرون دسگیره اولین دری که دیدی رو نمیپیچونی بری تو ، میری میری میری که برسی به دری که کلا ازون محیط بزنی بیرون اصلا میری یه قدم میزنی یه هوا میخوره به سرو کله ات اصلا 
با خودت یه خلوت میکنی 
تجربه بد نیست البته آدم میاد بضی وقتا یه نگاه توی این اتاقا میندازه که مطمئن بشه هیچ هیچ هیچ خبری نیست و دوباره برمیگرده میره تو لاکه خودش 
آدم که تو لاک خودش باشه آزارم کمتر میبینه دیگه نیازی ام نیس بره سراغه مسکّن 
 
افراد آنلايند کنترک hit counter