۱۳۹۵ تیر ۲, چهارشنبه

دلم واسه رو کاغذ نوشتن تنگ شده 
غرغر و لوس بازی هم نه 
روزانه نوشتن 

امروز کولر خراب شد رفتم بالا پشت بوم و ازون جایی که وقتی یه اتفاقی می افته توی خونه و من قصد بیرون رفتن از خونه می کنم تمام ساکنین ساختمون همه با هم دچار کار های مهم میشن تا وقتی که رسیدم به پشت بوم همه جا آروم بود ، تا اومدم برگردم بیام پایین از مامان پیچ گوشتی بگیرم یه واحد اسباب کشی شد و توی آسانسور رو تا خرتناق پر کرده بود و من که هنگ که اینا چیه ؟؟؟ آدم مگه اصلا ظرفاشو میذاره کف زمین آسانسور که ملت با کفش میرن توش میان و هزار جور دیگه که هنگ بودم مامان یهو زنگ زد چی کار می کنی داشتم به صورت پرت و پلا جواب مامان رو میدادم و ازون طرف هم طبقه پنجمی اومده بود بیرون سر و صدای منو شنیده بود و حال و احوال میکرد ، به مامان نمیدونستم چجوری شرایطو توصیف کنم و خب البته از راه پله هام که نمیشد بیام پایین چون پس از سال ها در سلامت بودن لامپ های راهرو تصمیم به قطعی گرفته بودن ، سوار آسانسور ازین خداحافظی کن ازون خداحافظی کن خیر به وسایلای تو آسانسور ته دلم همه اش نگران بودم نکنه منو با این وسایل گیر بندازن و بگن چرا با وسایل من سوار آسانسور شدی خانوم فلانی و خلاصه رسیدم به طبقه دو و همین طور مبهوت که داشتم وسایلا رو نگاه می کردم در خونه رو میزدم ولی مامان جای باز کردن در داشت موبایلمو می گرفت ، زنگ زدم ، داد زدم ، مامان بازززز کن ، درو که باز کرد میخواستم شرایط آسانسور رو توصیف کنم کلمه ها نمیومدن رو زبونم مامانم منو نگاه میکنه من میگم یه چیزایی گذاشتن این تو نمیتونستم کلمه مناسبو پیدا کنم ولی هنوز درگیر این بودم که کی آخه ظرفی رو که توش غذا میخوره میذاره کف آسانسور ، حتی بشوریشم دیگه ذا تو اونا از گلوت پایین نمیره ، به مامان میخواستم هی بگم پیچ گوشتی بده کلمه  نمیومد هی می گفتم ازینا ازین چیزای چیز که چیزن ، خلاصه تونستم بگم که مامان اومدو آوردو من آسانسورو زدم و منتظر بودم با آسانسور صاحب وسایل هم بیاد بالا که یه چششم غره برم بهش و یهو در باز شد و چهار نفر آدم پیاده شدن و اینا همونایی بودن که دوبار اومده بودن واحد روبرویی ما رو ببینن شاید بپسندن و اینا اونایی نبودن که واحد پایینو اجاره کرده بودن و قطعا تو ایران عجیبه که یه دختر عصبانی با پیچ گوشتی و گاز انبر تو راهرو ببینی و خلاصه از بینشون رفتم تو و رفتم بالا و حالا درگیری ها با کولر ، شونه ی سمت چپش که به صورت قر؟غر؟ شده جا خورده دردسره همیشه و بدبختی اینکه پمپ دقیقا همونجاست و حتما باید اون شونه رو دربیاره آدم تا بتونه  به پمپ برسه و قبلا یه بار به صورت قوی ترین زنان ایران تونسته بودم اون شونه رو از جا دربیارم ولی الان نمیشد ، از بالا از چپ از راست ، پوست دستم کنده شد و نشد نشد نشد ، این همه تلاش ، چاره این نیست جز منتظر موندن تا ناصر بیاد ، حداقل آب توشو عوض کردم :| اومدم پایین ، مامان میگه میبینی ما یه کاری برامون پیش میاد همه ی ساختمون کنفیکون میشه :))
 
افراد آنلايند کنترک hit counter