۱۳۹۵ خرداد ۲۶, چهارشنبه

انقدر از سی سالگی میترسم بعضی وقتا که کلا منطقم تعطیل میشه فکر میکنم کاش قبل سی سالگی بمیرم ، به کی قسم بخورم زود دیر شد آخه ، نه قیافه ام به آدمی میخوره که دو سال دیگه میشه سی، نه زندگیم انقدر (البته اینو شاید چرند میگم) پربار بود که دو سال دیگه بشه سی . نمیدونم با کی در موردش حرف بزنم چون به هرکی میگم جدی نمیگیره حرفمو اون طوری که دلم می خواد . تو هیچ کدوم از مقطع های قبلی زندگیم اینجوری نبودم . میدونم هم که 17 مهر 97 شهاب سنگ قرار نیست بخوره به زمین و با 15 مهر 97 چیز زیادی فرق نکرده ولی هر کاری کنی فکر اینکه 30 سال (لامصب آخه 30 سااااااال ) از زندگیم میگذره اون روز جدا ترسناکه . آدم حس یه تخته سنگ بزرگ کنار رودخونه بهش دست میده . شایدم زندگی واقعا همینه بیشتر از این نیست . شاید من زیادی انتظار دارم از زندگی . انگار که باید حداقل 10 تا فیلم از تو زندگیم تا حالا در میومد ولی نیومد ، حداقل 20 تا اختراع ثبت می کردم ولی نکردم ، حداقل 3 تا دکتری میگرفتم ولی نگرفتم ، حداقل به 10 تا کهکشان خارج از کهکشان راه شیری سفر می کردم ولی نکردم ،  حداقل  40 بار دور زمین ، 45 بار عمق اقیانوس ، 374 تا سیاره ، 678 تا سفر در زمان با کسی که دوسش دارم می رفتم ولی نرفتم ، و ، و ، و ....
چرا اینجوریم :( 


 
افراد آنلايند کنترک hit counter