انقدر از سی سالگی میترسم بعضی وقتا که کلا منطقم تعطیل میشه فکر میکنم
کاش قبل سی سالگی بمیرم ، به کی قسم بخورم زود دیر شد آخه ، نه قیافه ام به آدمی
میخوره که دو سال دیگه میشه سی، نه زندگیم انقدر (البته اینو شاید چرند میگم)
پربار بود که دو سال دیگه بشه سی . نمیدونم با کی در موردش حرف بزنم چون به هرکی
میگم جدی نمیگیره حرفمو اون طوری که دلم می خواد . تو هیچ کدوم از مقطع های قبلی
زندگیم اینجوری نبودم . میدونم هم که 17 مهر 97 شهاب سنگ قرار نیست بخوره به زمین
و با 15 مهر 97 چیز زیادی فرق نکرده ولی هر کاری کنی فکر اینکه 30 سال (لامصب آخه
30 سااااااال ) از زندگیم میگذره اون روز جدا ترسناکه . آدم حس یه تخته سنگ بزرگ
کنار رودخونه بهش دست میده . شایدم زندگی واقعا همینه بیشتر از این نیست . شاید من
زیادی انتظار دارم از زندگی . انگار که باید حداقل 10 تا فیلم از تو زندگیم تا
حالا در میومد ولی نیومد ، حداقل 20 تا اختراع ثبت می کردم ولی نکردم ، حداقل 3 تا
دکتری میگرفتم ولی نگرفتم ، حداقل به 10 تا کهکشان خارج از کهکشان راه شیری سفر می
کردم ولی نکردم ، حداقل 40 بار دور زمین ، 45 بار عمق اقیانوس ، 374
تا سیاره ، 678 تا سفر در زمان با کسی که دوسش دارم می رفتم ولی نرفتم ، و ، و ، و
....
چرا اینجوریم :(