۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

بعضی چیزها اصالت دارد ، بعضی چیزها هیچوقت فراموش نمی شوند ، وقتی شروع کردیم به بریدنش حالم بد شد انگار داریم می کشیمش اما دیگر پوسیده بود کاری نمی شد کرد، نمی دانم چند غروب پای این درخت ایستادم و به جریان آب نگاه کردم تا سیراب شود ، نمی دانم چقدر نگاهم به شاخه هایش گره خورده ، نمی دانم چند روز پدر سیرابش کرده، چند روز مادر، اما می دانم طعم میوه هایش هیچوقت فراموشم نمی شود ، بغض گلویم را فشار می داد موقع بریدنش .

پ ن : مادرم می گوید سی سال بیشتر قدمت دارد.
امروز عصر به همکاری محمد و نسیم

 
افراد آنلايند کنترک hit counter